بررسی تحول مفهوم حکمرانی از یونان باستان تا انقلاب اسلامی
چکیده: آنچه امروز حکمرانی نامیده می شود، در اندیشه بشر سابقه طولانی دارد و به صورت های گوناگون در آثار فیلسوفان و متألهان مطرح شده است. در اندیشه های سیاسی کلاسیک همواره نظم سیاسی مطلوب حول محور «حکمرانی خوب» با چه کسی باید حکومت کند؟ تعریف می شد. اما در سیاست جدید آنچه حائز اهمیت است، ناظر بر چگونگی تنظیم امور سیاسی است یا به بیان ساده تر «چگونگی حکمرانی» می باشد که اهمیت یافته است. حکمرانی در تمام جوامع بنیاد یکسانی ندارد، بلکه باید مبتنی بر فرهنگ متمایز محلی و تاریخ ویژه دولت و نهاد های آن باشد تا از یک طرف مشارکت سیاسی مردم را جلب کند و از طرف دیگر، به شکاف و بیگانگی بین دولت و مردم غلبه کند و از پتانسیل ارزش های مشترک فعالان جامعه در راه رسیدن به اهداف توسعه استفاده نماید. در این مقاله با رویکرد توصیفی و نگاه تاریخی به تحول مفهوم حکمرانی از زمان یونان باستان مانند ارسطو و افلاطون، متفکران غربی سده های اخیر مانند جان لاک، ژان بدن، توماس هابز، ژان ژاک روسو، حکمرانی در اندیشه متفکران اسلامی مانند فارابی و ابن خلدون و اندیشه های علامه نائینی و امام خمینی (ره) می پردازد.
نظر شما :