گزارش کرسی ترویجی عرضه و نقد دیدگاه علمی ۱: کتاب «عصر حیرت»

تعداد بازدید:۲۷۳۸
گزارش کرسی ترویجی عرضه و نقد دیدگاه علمی ۱: کتاب «عصر حیرت»

مدرسه حکمرانی شهید بهشتی در راستای ترویج و گسترش مفهوم حکمرانی به خصوص حکمرانی متعالی در ایران، آشنایی با دیدگاه‌ها و نقطه نظرات اندیشمندان مختلف در حوزه حکمرانی و حکمرانی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است. در این راستا مدرسة حکمرانی شهید بهشتی اولین کرسی ترویجی خود را در روز چهارشنبه ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۹ با محوریت نقد و بررسی ایدة «عصر حیرت» برگزار کرد.

این کرسی به صورت وبینار برگزار شد. مدیر وبینار جناب دکتر غلامرضا سلیمی، صاحب کرسی و میهمان وبینار جناب دکتر مهدی نصیری نویسنده کتاب «عصرحیرت» و ناقد کتاب نیز حجت السلام دکتر علیرضا پیروزمند بودند.

برنامه کرسی نقد و بررسی ایدة «عصر حیرت» به صورت زیر تنظیم و اجرا شد:

برنامه

زمان

۱-

قرآن، سرود جمهوری اسلامی؛ کلیپ

۵ دقیقه

۲-

بیان افتتاحیه جلسه توسط مدیر

  • معرفی مدرسه
  • معرفی کرسی ترویجی
  • معرفی برنامه و مهمانان
  • تبیین دستورالعمل اجرایی جلسه

۵ دقیقه

۳-

ارائه بحث صاحب کرسی (آقای دکتر نصیری)

۲۰ دقیقه

۴-

نقد ناقد (حجت الاسلام دکتر پیروزمند)

۲۰ دقیقه

۵-

پاسخ صاحب کرسی به نقدها

۱۵ دقیقه

۶-

پاسخ ناقد

۱۵ دقیقه

۷-

پاسخ صاحب کرسی

۱۰ دقیقه

۸-

پاسخ ناقد

۱۰ دقیقه

۹-

پرسش و پاسخ مخاطبین

۱۰ دقیقه

۱۰-

جمع بندی مدیر جلسه

۵ دقیقه

۱۱-

جمع ساعت ارائه صاحب کرسی: ۴۵ دقیقه

جمع ساعت ارائه ناقدین: ۴۵ دقیقه

جمع ساعت جلسه: ۱۱۵ دقیقه

پس از اعلام برنامه و معرفی شرکت کنندگان، وبینار آغاز شد. در ابتدا مدیر وبینار، جناب آقای دکتر غلامرضا سلیمی به شرح زیر به معرفی جناب دکتر مهدی نصیری و حجت الإسلام دکتر علیرضا پیروزمند پرداختند که در ادامه می‌خوانید:

«دکتر مهدی نصیری در زادگاه خود یعنی شهر دامغان تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. سپس با سفر به شهر قم در نزد سایر علماء تحصیلات حوزوی خود را ادامه داد تا جایی که در دروس خارج فقه آیت الله خامنه‌ای نیز شرکت کرد. در ادامه نیز ایشان فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی خود را در انتشارات کیهان دنبال کردند. همچنین ایشان کتب ارزشمندی از جمله اسلام و تجدد، جایگاه اجتماعی زن از منظر اسلام، فلسفه از منظر قرآن و عترت، آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن کریم و آوینی و مدرنیته را نوشته‌اند. آخرین اثر ایشان کتاب با عنوان «عصر حیرت؛ جستاری کلامی پیرامون حکمرانی فقهی و تمدن سازی اسلامی در عصر غیبت و سیطره مدرنیته» است که درآن، ایده‌ای را مطرح می‌کنند مبنی بر اینکه با توجّه به حیرانی نظری و عملی در عصر غیبت هیچ حکومتی نمی‌تواند ادعای جامعه‌سازی دینی به صورت حداکثری و مطلوب داشته باشد.

پس از ارائة جناب دکتر نصیری، یکی از ناقدین این دیدگاه یعنی حجت السلام دکتر پیروزمند به شرح و نقد کتاب می‌پردازند. دکتر پیروزمند نیز آثار متناسبی در این زمینه دارند از جمله کتاب «قلمرو دین در تعیین مفروضات اساسی، ارزش‌ها، رفتارها و نمادها» که سعی دارد با بررسی قلمرو دین، فصل الخطابی برای کشاکش‌های فکری باشد، زیرا میزان تأثیرگذاری دین در علم، فن آوری، سیاست، فرهنگ و اقتصاد و … را منوط به گستره قلمرو مورد پذیرش در سرپرستی دین می‌داند. اثر دیگر ایشان یعنی کتاب «نظام معقول» نیز به بررسی مبانی فکری مربوط به نظام ولایت فقیه و پاسخ برخی از شبهات و ایرادات در این زمینه می‌پردازد. همچنین کتاب «رابطة دین و علوم کاربردی» که ضرورت حاکمیت معرفت دینی بر علوم کاربردی را دنبال می‌کند. علاوه براین آثار، حجت الاسلام پیروزمند سابق براین مسئولیت قائم مقامی فرهنگستان علوم اسلامی قم بر عهده داشتند. همچنین عضو هیات علمی دانشگاه عالی دفاع ملّی و مدیر گروه مدیریت راهبردی فرهنگی دانشگاه نیز هستند.

یکی دیگر از ناقدین این جلسه نیز جناب دکتر همایون عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام بودند که به دلیل پاره‌ای از مشکلات پیش آمده امکان حضور در این جلسه را پیدا نکردند

پس از این معرفی اجمالی، در ابتدا دکتر نصیری به مدّت سی دقیقه ارائة ایدة خود در کتاب عصر حیرت پرداختند و بعد از آن، حجت الاسلام دکتر پیروزمند ضمن ایضاح محل نزاع، نقدهای خود را به این دیدگاه در چند نوبت مطرح کردند. سپس دکتر نصیری نیز متقابلاً در چند نوبت فرصت پاسخ به نقدها را دریافت کردند.

در ادامه گزارش تفصیلی نقد و بررسی کتاب «عصر حیرت» را می‌خوانید:

دکترمهدی نصیری:

محور اساسی دیدگاه عصر حیرت این است که وقتی خداوند انسان را خلق کرد، او به‌ها‌دی و معلم نیاز داشت و انبیاء (ع) مأمور و مسئول این امر شدند و اولین انسان که آدم (ع) بود، خود نبی و معلَم به تعلیم همه اسماء و معارف بود. بشر نمی‌توانست بدون هدایت آسمان و وحی، غافله زندگی خود را پیش ببرد و از این‌رو بود که انبیاء (ع) مبعوث شدند و فرایند هدایت توسط خداوند آغاز شد.

مسئله این است که این پروژه هدایت بشر در صورتی به نحو مطلوب صورت می‌گیرد که یک حجت معصوم الهی در میان جامعه حضور و بسط ید داشته باشد؛ یعنی موفق شود که حاکمیت تشکیل دهد و در حیطه نظر و عمل امر هدایت را برای مردم و جامعه بشری توضیح بدهد و تمام و تکمیل کند. تنها در چنین صورتی است که جریان هدایت به نحو مطلوب محقق می‌شود. اگر حجت معصوم میان مردم باشد، اما بسط ید نداشته باشد که دلیلش می‌تواند موانع مختلف باشد، باز هم این پروژه و پروسه هدایت ناقص و ناتمام می‌ماند و خداوند در چنین شرایطی حجت هدایتش را بر مردم تمام نمی‌کند.

در قرآن آیاتی به این مضمون داریم که «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»؛ یعنی ما مردم را عذاب نمی‌کنیم، مگر اینکه پیامبری برگزینیم. معنای آیه این است که صرف مبعوث شدن پیامبر، فارغ از اینکه مردم با او همراهی کنند یا خیر و طواغیت به او اجازه امر هدایت را بدهند یا ندهند، دین تمام نمی‌شود؛ یعنی صرف بعثت رسول کافی نیست.

پیامبر (ص) باید مبعوث شود و بسط ید داشته باشد و مردم همراهی کنند تا امر هدایت محقق شود، یا اگر شرایطی باشد که حجت معصوم غایب شود نیز امر هدایت ناقص می‌ماند. بر اساس روایات عدیده، چنین تصویری برای شرایط غیبت ارائه شده است که اولین نتیجه غیبت این است که حجت خداوند به نحو مطلوب بر مردم تمام نمی‌شود؛ یعنی در عرصه نظر و عمل این اتفاق نمی‌افتد که دلیلش فقدان حجت معصوم است.

نتایج دیگری هم این دوران غیبت به همراه دارد که می‌توان به این موارد اشاره کرد؛ بیان صحیح شریعت متوقف می‌شود، حق از باطل تشخیص داده نمی‌شود، غیبت حجت معصوم موجب بروز خلل در دین و دنیای مردم می‌شود و نکته آخر اینکه، جهان و جامعه، جز به حضور امام معصوم به نحو مطلوب اصلاح نخواهد شد. به دلیل همین مسئله از عصر غیبت به عنوان عصر حیرت در روایات ما یاد شده است و گاهی نیز به عصر شبهه تعبیر شده است و در روایت دیگری، تعبیر به عصر اندوه شیعه شده که ناشی از عدم حضور و عدم دسترسی مردم و جوامع به حجت معصوم خداوند است.

پیامبر اسلام (ص) مبعوث شدند تا جریان هدایت در آخرالزمان پا بگیرد و پروژه هدایت، بعد از مدتی که فترت رسولان وجود داشت، آغاز شود. رسول خدا (ص) آمدند و نهضت عظیم خود را بنیان گذاشتند، اما با رحلت ایشان به دلیل عدم عمل به توصیه ایشان و عدم مراجعه مردم به امام علی (ع) که سقیفه عامل آن بود، قطار اسلام از ریل خارج شد و این قطار تا ظهور حجت معصوم که بسط ید داشته باشد، به ریل برنمی‌گردد.

یعنی حتی در دورانی که امام علی (ع) حکومت را به دست می‌گیرند نیز ایشان بسط ید کامل نداشتند؛ بنابراین، حجت معصوم خدا بین مردم حضور دارد و حتی حکومت هم تشکیل می‌دهد، اما بسط ید کامل ندارد و دلیلش نیز گرفتاری‌هایی بود که خلفا ایجاد کردند. بعد از حضرت امیر (ع) نیز اهل بیت (ع) بسط یدشان ناقص بوده است و در این شرایط نمی‌توانستند امر هدایت را برای بشریت و حتی محیط خود و جامعه خود تکمیل کنند تا مسئله به غیبت می‌رسد که از آنجا وارد دوران حیرانی شدید می‌شویم.

در عصر غیبت، قرآن و سنت نبوی و اهل بیت (ع) را داریم و می‌دانیم که این دو منبع، منابع اساسی فقه شیعه هستند، اما سؤال اینکه آیا مراجعه به کتاب و سنت نمی‌تواند امر هدایت را تکمیل کند؟ آیا نمی‌تواند امر اتمام حجت را تکمیل کند؟ پاسخ این است که به نحو نسبی این امکان را دارد، اما به نحو مطلوب خیر. ما با مراجعه به کتاب و سنت به یک معرفت نسبی دسترسی پیدا می‌کنیم، اما در بسیاری از موارد و عرصه‌ها و همچنین موضوعات و احکام دچار اختلاف هستیم و نمی‌دانیم که در این موضوعات مختلف حکم واقعی خدا چیست. پس کتاب و سنت اگرچه هدایت نسبی را فراهم می‌کنند، اما این هدایت‌گری به میزانی نیست که از حیرت رهایی تام پیدا کنیم و مسائل و موضوعات برای ما شفاف باشد.

وقتی که به تاریخ فقه شیعه نگاه می‌کنیم، از طرفی تاریخی از مجاهدت و تلاش‌های علمی را برای تأسیس دانش فقه و دیگر دانش‌های اسلامی می‌بینیم که اعم از کلام و…هستند، اما همین تاریخ را اگر از منظر دیگری ببینید، مشخص است که مملو از اختلاف قرائات و اجتهادهاست و دیدگاه‌های مختلف و تضادهای بسیار شدید نظری بین بزرگان شیعه وجود دارد که این اختلاف اجتهادها تا امروز ادامه یافته و شاید از جهاتی نیز تشدید شده باشد.

فراتر از مسلمات دینی و مذهب، موضوعی نیست که فقها در آن اختلاف نداشته باشند؛ یعنی در اینکه نماز واجب است و شراب حرام است، بین این‌ها اتفاق وجود دارد، اما کار به فراتر از این مسلمات که می‌رسد، به هر مسئله‌ای که نظر می‌کنیم، با اختلاف قرائت مواجه می‌شویم؛ برای نمونه، سر اینکه وقت نماز صبح چه زمانی است، اختلاف وجود دارد تا اینکه به مسئله تشکیل حکومت می‌رسیم که در این زمینه نیز اختلاف وجود دارد. حتی این اختلاف‌ها به عرصه‌های کلامی هم کشیده می‌شود؛ یعنی در اصلی‌ترین اصول دین که توحید است، اختلاف نظر را شاهد هستیم؛ یعنی، یک صف‌بندی اساسی بین متکلمان، عارفان و فیلسوفان وجود دارد.

این اختلاف‌ها معنایی جز حیرانی ندارد؛ یعنی نمی‌دانیم کدام‌یک از فقها و یا اجتهادات و قرائت‌ها از دین، حق و منطبق با حکم واقعی خداست. البته ما در عصر غیبت به یک معنا دچار حیرت عملی نیستیم و در عمل بن‌بست وجود ندارد. به این معنا که شیعیان هریک، اگر با ملاک‌های خود بروند و فقیهی را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کنند و به فتوای او عمل نمایند، کارشان را انجام داده‌اند. مشهور است که می‌گویند آن فقیه نیز اگر فتوایش صحیح باشد، دو اجر دارد و اگر احیاناً فتوایش منطبق با حکم خدا نباشد، یک ثواب خواهد داشت. پس حیرت عملی به این معنا نداریم. هرکسی تابع مرجع تقلیدی است و آنچه آنها نظر می‌دهند را عمل می‌کند، اما حیرت نظری وجود دارد.

امّا نکته این است که با چنین شرایط حیرانی، آیا می‌توانیم یک جامعه‌سازی دینی مطلوب داشته باشیم؟ آیا می‌توانیم یک تمدن‌سازی دینی ۸۰ درصدی داشته باشیم؟ حرف ما این است که خیر. چون اولین شرط تحقق این جامعه‌سازی و تمدن‌سازی، این است که یک الگوی شفاف در همه عرصه‌ها داشته باشیم و با چنین حیرتی به الگوی شفاف نمی‌رسیم. بر اساس آن مسلماتی که بیان شد، با قطعیات دین و مذهب، درصدی از این جامعه‌سازی مقدور است و من می‌گویم در یک برآیندسنجی، ۳۰ درصد می‌توانیم چنین جامعه‌ای را بسازیم، اما بیشتر از آن نمی‌شود و تکلیفی هم نداریم و حکومت دینی در عصر غیبت، موظف به این نیست. ضمن اینکه تحقق همین مقدار جامعه‌سازی و تمدن‌سازی دینی در عصر غیبت و در این روزگار نیز امر بسیار مهمی است و اساساً نباید آن را دست‌کم گرفت.

علاوه بر معضل غیبت و عدم دسترسی به حجت معصوم که موجب حیرانی شده، یک مانع جدید نیز داشته‌ایم که عبارت بود از ظهور مدرنیته و سیطره آن بر عالم. این مسئله دومین مانع اساسی است که این حیرت را تشدید کرده و به نظر بنده، یک شوره‌زار تمدنی برای تحقق الگوهای دینی و فقهی به وجود آورده که حیرتِ نظری و مشکلات عملی را تشدید می‌کند.

نقدهای حجت الإسلام پیروزمند بر دکتر نصیری:

آقای نصیری ویژگی‌هایی دارند که ستودنی است و تلاش کرده‌اند تا مطلب را مستند بیان کنند و از این حیث، شایسته تقدیر است. بسیاری از مطالبی که در این زمینه می‌گویند نیز مورد اتفاق اکثریت یا همه متدینین است. در نهایت نتیجه‌گیری‌هایی دارند که می‌تواند محل گفت‌وگو باشد؛ بنابراین سخن اول من این است که فرمایش ایشان دربردارنده نکات سلبی و ایجابی است که مورد توافق است و باید اینها را مطرح کنم تا روشن شود نقطه اصلی اختلاف نیستند.

مطالب سلبی مانند اینکه حجت یقینی و نظری به واسطه عدم حضور معصوم رخ نمی‌دهد، یقینی نبودن فتوای فقها، مانعیت مدرنیته، ضعف مدیریت حاکمان و ابهام در نقشه راه تمدن اسلامی که محدودیت‌هایی را ایجاد می‌کند و نمی‌توانیم در اقامه حجت و تمدن اسلامی موفق ظاهر شویم. در نقطه ایجابی نیز اینکه وظیفه مسلمین و شیعیان تبعیت از فقهاست، قیام قبل از ظهور مشروعیت دارد، انقلاب اهمیت دارد و همچنین نظریه ولایت مطلقه فقیه صحیح است و این‌ها از جمله مطالب مهمی است که ایشان مورد توجه قرار دادند؛ بنابراین این را بیان کردم که بگویم مناقشه بر این موارد نیست.

نکته اصلی نخست این است که اگر سخن ایشان برای نتایجی است که در انتهای این کتاب است، تلاش ثمربخشی را از این حیث نداشته‌اند که اگر کل کتاب را نیز حذف می‌کردند و ۱۰ صفحه آخر را می‌آوردند، اکثر آنها مورد تأیید همگان بود و این همه حرف و حدیث هم می‌توانست وجود نداشته باشد. ادعاهای ایشان در بخش سیاسی این است که همه احکام در همه شرایط قابل اجرا نیست، باید با جوانان باشفقت برخورد کرد، نگاه فرهنگی را باید بر نگاه قضایی اولویت داد، باید برای پیشگیری از انحراف تلاش کرد و همچنین سوءمدیریت فرهنگی در جاهایی موجب فاصله بین دینداران شده است. علاوه بر این موارد معتقدند که غرور علمی پسندیده نیست و حجت کامل، بدون معصوم تمام نمی‌شود.

اما مواردی از این قبیل، ربطی به اثبات عصر حیرت به تقریری که می‌فرمایند ندارد. اگر آن حرف را نیز نزنیم، این ادعایی که گفته‌اند مورد تصدیق است. البته آنجا می‌گویند که احکام در جاهایی که مورد پذیرش نیست، نباید به اجرایش اصرار داشت. البته تبصره‌ای دارد که این گونه به صورت مطلق مطرح کردن مورد قبول نیست، لذا نتایجی که ایشان گرفته‌اند، ربطی به ادعای ایشان ندارد.

نکته بعدی اینکه، به سراغ صحبت اصلی ایشان می‌آییم و آن اینکه این ادعاها و نتایج را مترتب بر این ادعا کردند که اولاً عصر غیبت، عصر حیرت است. ثانیاً فقهای ما «ظُنَنا» هستند و نتایج این دستگاه فقاهت قابل اطمینان نیست و حجیت کامل ندارد و ثالثاً با مانعی به نام مدرنیته روبه‌رو هستیم و رابعاً نقص حاکمان در مدیریت کشور وجود دارد و نمی‌توانیم ادعای تمدن‌سازی اسلامی داشته باشیم. سپس می‌گویند که به صورت مطلق چنین چیزی را نفی نمی‌کنیم بلکه معتقدیم که به صورت نسبی چنین امکانی وجود دارد. به ایشان می‌گوییم نفی و اثبات چیست؟ در حقیقت از واژه‌های مبهم استفاده می‌کنند. نکته بعدی، توجه دادن به ابهام و غیرقابل اثبات بودن این واژگانی است که با این واژگان تمایز صحبت ایشان با دیگران روشن می‌شود.

واژگان ایشان این است که مطلوب یعنی آنکه در زمان معصوم (ع) رخ دهد، در این عصر واقع نمی‌شود. این مسئله قبول است و امر جدیدی هم نیست. می‌گویند به صورت مقبول امکان‌پذیر نیست، اما مقبول به چه معناست و ملاکش چیست؟ اگر ملاک مقایسه با وضعیت مطلوب است که طبیعی است چنین مقایسه‌ای روا نیست. اگر مقبول متناسب با شرایط، مقدورات، توانمندی و توکل به سنت‌های الهی است، این قول می‌تواند رخ دهد. می‌گویند که به صورت محدود می‌تواند رخ دهد، می‌گوییم محدودیت درست است، اما اشکالش چیست؟ می‌گویند وقتی محدودیت زیاد شد، نباید بگوییم ۷۰ درصد، باید بگوییم ۳۰ درصد امکان‌پذیر است، اما سخن این است که شما این ۳۰ درصد را چطور می‌آورید و ملاک شما چیست؟

کدام احکام را چه اندازه اهمیت می‌دهید و به محاسبه می‌آورید و شما وقتی خودتان اذعان می‌کنید که عوامل مختلفی از اراده الهی تا اراده مردم و تا ظرفیت فهم فقهی و تا توان رقیب به صورت سیال در حال تغییر حرکت است، چطور می‌توان حرکت کرد که لزوماً ۳۰ درصد و نه ۷۰ درصد رخ می‌دهد؟ لذا نه استناد روشنی برای اثبات این ادعا دارید و نه تفکیک مناسبی بین احکام دارید. احکام از اهمیت واحد برخوردار نیستند؛ برای نمونه اگر احکام اجتماعی نسبت به احکام فردی در مقام تعارض باشد، در اولویت قرار دارد.

نکته دیگر بنده این است که اگر ملاک کلماتی مانند رضایت‌بخش و مقبول توانمندی باشد، به تناسب شرایط اتفاق افتاده و می‌افتد. در همین رابطه نکته دیگر اینکه، بین آرمان‌هایی که باید دنبال کرد، با چیزی که محقق می‌شود فاصله وجود داشته و دارد، اما هیچ‌وقت دلیل بر این نیست که آرمان‌ها را مطرح نکنیم و یا تلاشمان را برای رسیدن به هدف محدود کنیم. ادعای ایشان که می‌گویند به صورت محدود، غیرمقبول و غیررضایت‌بخش می‌توانیم تمدن اسلامی را محقق کنیم، این واژه مبهم و غیرقابل اثبات است و تکلیفی برای تعیین درصد نداریم و وظیفه ما فقط تلاش است.

نکته مهّم ادعای ایشان، ادعای حیرت است. از زاویه کلامی، برکت حضور معصوم و بسط یدش و مقایسه حضور معصوم و بسط یدش، با زمانی که حضور ندارد و یا هست و بسط ید ندارد، این طور است که می‌توان در مقام مقایسه بگوییم با حیرت مواجهیم، اما این واژه به شدت قابل سوءاستفاده و مشتمل بر نتایج ناامیدکننده‌ای است؛ لذا باید از تعابیری استفاده کنیم که بتوانیم مطلب را بهتر ادا کنیم و به این مناسبت می‌گویم جامعه تشیع با وجود مانع در مسیر هدایت و کمال حرکت کرده و با حیرت‌زدایی، کم شدن نقص در فهم و گسترش زمینه نفوذ مواجه بوده‌ایم و اینها منافاتی با این ندارد که به واسطه عدم حضور معصوم حیرت وجود دارد. با وجود فقیه جامع الشرایط و فقیهان هم از لحاظ فهم قاعده‌مند دینی و هم از لحاظ گسترش نفوذ عملی، کماً و کیفاً جامعة تشیّع گسترش پیدا کرده است و همه این‌ها با وجود موانع اتفاق افتاده است.

نکته اخیر، زیر سؤال بردن تلقی از حیرتی است که ایشان ادعا دارند. خود ایشان نیز توجه داده‌اند که با توجه به این ملاک، نه‌فقط در زمان ما، بلکه در زمان حضور معصوم نیز عصر حیرت بوده، چون مردم دسترسی به امام نداشتند و آنها که دسترسی داشتند نیز فهم مشترک نداشتند و یا امام به لحاظ تقیه حرف‌های متناقضی می‌گفتند و طبیعی است که در مقام تصمیم‌گیری‌هایی که معصومین می‌کردند، مانند موضع امام (ع) در سقیفه و همه به نتایج نسبی و محدودی رسیده است. حال آنکه این نتایج نسبی و محدود، با لحاظ بسط ید، وقتی نسبت به روند تکامل تاریخ نگاه می‌کنیم، مشخص می‌شود که بهترین مسئولیت را ایفا کردند و بیشترین نقش را داشتند‌، همچنان که مقبول‌ترین موضع را اتخاذ کردند و این در زمان غیرمعصوم نیز صادق است و می‌توان بر این اساس کار را پیش برد.

نکته بعدی، قضیه غیبت امام (ع) و شباهت آن با آفتاب پشت ابر است که این مسئله را تبیین نکرده‌اند. آفتاب پشت ابر مانع هدایت نیست و همان طور که فقدان آفتاب مانع آثار فیزیکی آن نیست، عدم رؤیت امام نیز مانع اثر وجودی امام (ع) در هدایت نیست. البته این بحثی است که باید در فلسفه غیبت به آن توجه کنیم.

دیگر اینکه عدم حضور امام (ع) را باعث صامت شدن شریعت فرض کرده‌اند، چنانکه صاحب نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، ادعای صامت بودن شریعت را می‌کرد، ایشان نیز به گونه دیگری به همان دام افتادند و این بحث، معرفت‌شناسی خاص خود را می‌طلبد که باید در موردش حرف زد که ببینیم تولی به معصوم چطور می‌تواند در فهمِ حجت‌مند و ارتقای حجیت در فهم قاعده‌مند از کلام معصوم موثر باشد که البته با قاعده لطفی که در کتاب آورده‌اند متفاوت است.

نکته دیگر اینکه به پشتوانه تلاش فقها، جامعه تشیع گام به گام «تکامل در حجیّت» پیدا کرده و ایشان باید به این نکته توجه داشته باشند. البته هیچ‌وقت حجیت به نحو تام، تمام نمی‌شود، اما حجیّت، قابل تکامل بوده و جالب اینکه به بخشی از این مسئله خودشان نیز توجه داده‌اند. در مقام فهم، یک زمانی دستگاه فقاهت ما انسدادی بوده و بعد انفتاحی از نوع اخباری شده و سپس انفتاحی از نوع اصولی شده است که به احکام فردی توجه می‌کرده و از اوایل انقلاب، تبدیل به نوعی از اصول شده که به مسائل اجتماعی توجه کرده است. البته از این نیز گام برتری را برداشته و وارد تبیین فقه‌های مضاف مانند فقه امنیت، شهرسازی و شده است.

هرچند این تلاش‌ها نوپا است، اما این اتفاق افتاده و هنوز گام‌های استوارتری در بین است؛ بنابراین اینکه بگوییم فقها ظُنَنا هستند، دلیل بر این نیست که حجیت تمام نشود، بلکه تکامل در حجیت و فهم حجت‌مند اتفاق افتاده است. این یعنی در مقام نظر حیرت‌زدایی صورت گرفته است. اینکه گفته‌اند در غیر از مسلمات بقیه فتاوا مورد اختلاف است، نیز محل تردید است. لازم نیست کار سختی کنید، بلکه مجموعه فتاوای مورد اتفاق نسبت به اختلاف را مقایسه کنید که در این صورت متوجه می‌شوید که آرای مورد اتفاق بیشتر است. نکته بعدی اینکه، در مقام تحقق نیز جامعه تشیع روز به روز قدرت بیشتری یافته و از تقابل با دولت عثمانی تا رسیدن جمهوری اسلامی و نفوذ منطقه‌ای حرکت‌های رو به جلو داشته است.

علاوه بر همه این‌ها، ایشان از فروبستگی مورد ادعای خود نتیجه ناقصی دربارة مبحث انتظار در صفحات ۵۷ و ۷۵ کتاب گرفته‌اند که نتیجه‌ای جز نشستن و غصه خوردن ندارد. هرچند این موارد هم هست و باید هم باشد امّا انتظار فرج یعنی تلاش برای ساختن جامعه‌ای که ما را به سمت ظهور نزدیکتر بکند. همچنین ایشان یک ادعایی را در صفحة ۱۳۷ مطرح کردند که برای بنده قابل هضم نیست و آن عبارت این است که «امّت، علما و حاکمان بلوغی از خودشان نشان ندادند همگی-به جز امامان و شیعیان- کمر به تحریف دین بستند و تاریخ را در دوره‌ای از تاریکی وارد کردند» این جمله ابتدا و انتهایش سازواری ندارد. همگی منظور چه کسانی هستند؟ آیا ایشان انقلاب را انفجار نور به تعبیر امام راحل می‌دانند یا خیر؟

پاسخ‌های دکتر نصیری بر نقدهای حجت السلام پیروزمند:

در بخش سوم این نشست نوبت به نصیری رسید که به این موارد مطرح شده پاسخ دهد. در ادامه پاسخ‌های نصیری به اشکالات وارد شده را می‌خوانید:

فرمودند در روایتی از امام عصر (عج)، به آفتاب پشت ابر تعبیر شده و این درست است و مرحوم مجلسی در بحارالانوار، شانزده احتمال در معنای این روایت آورده است، اما هیچ‌کدام این شانزده احتمال ناظر به این نیست که با وجود غیبت و با وجود اینکه ایشان مانند خورشید پشت ابر هستند، مسئله حیرت را حل می‌کند؛ یعنی اختلاف قرائت‌ها و اجتهادها در مسائل فراتر از مسلمات و قطعیات دین وجود دارد.

این مسئله خورشید پشت ابر بودن، برای اینکه ما را به یک الگوی نظری شفاف و کم‌اختلاف برساند که در ۹۰ درصد مسائل بین فقها تفاهم باشد، کمکی نمی‌کند و بسیاری از اختلاف‌های کلامی، فلسفی و فقهی از دوران غیبت شرع شده و همچنان هست و مهم‌ترین اختلاف بر سر تشکیل حکومت است، چه این اختلاف‌ها عمیق‌تر هم شده است.

فرمودند که این نظریه همان نظریه صامت بودن شریعت است، اما این طور نیست. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت می‌گوید به حقیقت دین و به احکام واقعی به نحو موجبه کلیه دسترسی نداریم و آن نظریه در حقیقت، سر از نسبیت معرفتی درمی‌آورد و حرف ما این نیست، بلکه این است که براساس کتاب و سنت و بر اساس دلیل عقلی، مسلمات دینی و مذهبی و قطعیات عقلی داریم و همین مسلمات و قطعیات، ما را از نسبیت مطلق و شکاکیت معرفتی نجات می‌دهد، اما به صورت موجبه جزئیه ما با مسئله اجتهاد و قرائت‌های مختلف مواجه هستیم.

فرمودند که تولی به معصوم می‌تواند به فهم کمک کند، اما این را نمی‌فهمم. چه کار باید بکنیم و چه نوع تولی باید داشته باشیم که اجتهاد فقیه در عصر غیبت به واقع اصابت کند و در میان فقها چه کسی چنین تولی دارد؟ آیا آنها که قائل به تشکیل حکومت هستند تولی به معصوم دارند یا برعکس؟ می‌گویند جامعه تشیع در حجیت، تکامل یافته است. این را هم نمی‌فهمم و مثال ولایت فقیه را آوردند. بله این نظریه با ظهور انقلاب برجسته شد، اما رفع اختلاف صورت نگرفت و همچنان فقهایی داریم که قائل به ولایت مطلقه فقیه نیستند و این نزاع‌ها وجود دارد. همان طور که در صدر مشروطه نیز مطرح بود.

گفتند که از انسداد به انفتاح رسیدیم، بله بر اساس یک دلیل علمی به ظنون مراجعه می‌کنیم و این ظنون را برای خود حجت می‌سازیم که در این بحثی نیست. این ظنون حجیت دارند و این حجیت به این معنا که شیعه دچار بن‌بست عملی نباشد، صحیح است، اما حجیت عملی که از آن به منجزیت و معذریت یاد می‌شود، رفع حیرتِ نظری نمی‌کند و باعث نمی‌شود که به الگوی شفاف برای جامعه‌سازی دینی برسیم. فرمودند فتاوای مورد تفاهم بیشتر است. بنده می‌گویم در مسائل فراتر از مسلمات، کمتر مسئله‌ای دارید که اختلاف در آن نباشد. هر مسئله‌ای که وارد می‌شوید، دو قول یا بیشتر در آن وجود دارد.

فرمودند جامعه شیعه با تشکیل حکومت به بلوغ رسید. اولاً در مشروطه دیدیم که چه اختلافات اساسی رخ داد و ثانیاً شیعه در اینکه توانسته تشکیل حکومت بدهد، اتفاق مهمی بوده است، اما این تشکیل به رفع حیرت منجر نشده است. در این سال‌ها همچنان اختلافات اساسی در بسیاری از مسائل داشته‌ایم که اعم از اختلافات کلامی، فقهی و… بوده است. به عنوان مثال، اخیراً ایده‌ای مطرح شده است که آیا اساساً اقتصادی اسلامی داریم یا نه؟ همین مساله با جنجال‌های نظری مواجه شده است. نکتة اساسی اینجاست که در اختلاف قرائت‌ها، اصطلاحاً مسالة «تَکافؤ اَدِلّه» را داریم. بدین معنا که دلیل‌های طرفین به یک اندازه از قوّت برخوردار است. در شرایط معاصر دربارة اندیشه‌های مرحوم بازرگان دو تا دیدگاه مطرح است. یکی نگاه مرحوم امام خمینی رحمت الله علیه است که منافقین را فرزندان معنوی اندیشه‌های مهندس بازرگان می‌دانستند و دیگری آیت الله خامنه‌ای که در پیام تسلیت خود، میراث فکری مهندس بازرگان را با تعبیر اسلام ناب یاد می‌کنند. در بسیاری از مسائل دیگر نیز اینگونه اختلافات به قوّت خود همچنان باقی مانده است.

فرمودند این دیدگاه موجب انفعال می‌شود. بله، شیعه در عصر غیبت چون دستش کاملاً باز نیست و امام معصومش در میان نیست، نمی‌تواند فعالیت تام داشته باشد. همچنان که امام علی (ع) نیز منفعل بود و امام حسن (ع) و تمام اهل بیت (ع) بعد از امام حسین (ع) در حالت انفعال و فعالیت نسبی بودند؛ لذا این طور نیست که در هر شرایطی شیعه می‌تواند فعال باشد. انفعال نسبی یک امر طبیعی است و فعالیت نسبی نیز وجود دارد و قائل به انفعال مطلق نیستیم، بلکه قائل به کشنگری نسبی هستیم.

در مورد ملاک درصدهایی که ارائه کرده‌ام هم باید بگویم می‌توانیم با ملاک‌هایی بگوییم در جامعه چند درصد مقید به نماز، حجاب و…شده‌اند؛ بنابراین اینکه بگوییم این کیفیات را نمی‌توان کمی کرد، صحیح نیست. اینکه این درصدها را بر چه اساس تعیین می‌کنیم نیز براساس تخمین و حدس است و اگر اصل نظریه جا بیفتد، باید مورد به مورد بررسی شود تا درصدها به صورت مشخص درآید، اما وقتی می‌بینیم چقدر اقتصاد و عدالت محقق شده و مردم چقدر به نماز و حجاب اهتمام دارند و همچنین جمهوری اسلامی ایران چقدر مستقل شده است، می‌توانیم بر اساس حدسیات خود یک تخمینی را مطرح کنیم. مثلاً در استقلال سیاسی، ما بیش از ۹۰ درصد استقلال داریم و این را می‌شود با یک نگاه فهمید. از طرفی، وقتی به مقوله بانکداری نگاه می‌کنیم، می‌بینیم کاملاً عقب‌گرد کرده‌ایم و ربوی‌ترین بانک‌ها به وجود آمده‌اند؛ بنابراین در برخی موارد توفیق بیشتر و در برخی موارد نیز توفیق کمتری داشته‌ایم که می‌توانیم برآیند اینها را محاسبه کنیم.

حجت الإسلام پیروزمند:

چندتا از نقدهای بنده باقی ماند. نکتة اوّل اینکه هیچ‌کدام از نتایج انتهای کتاب مترتب بر مقدمات پیشینی نیست. حتّی بدون این مقدمات هم آن نتایج قابل پذیرش و مورد اتفاق است. نکتة دوّم اینکه دوکلید واژة اصلی در کتاب یعنی دسترسی مقبول / مطلوب / مورد رضایت و بحث حیرت وجود دارد که نیازمند ایضاح مفهومی است. بحث اصلی بنده در نقد پیشین این بود که ملاک رضایتمندی و مقبولیّت چیست؟ اینجا کتاب با اعوجاج‌هایی همراه است چراکه از یکسو به مطلوب و مقبول را به بسط ید و حضور معصوم ارجاع می‌دهید که مورد قبول است. امّا از سوی دیگر ملاک مطلوب و مقبول را مقایسه با شعارهای اوّل انقلاب و وضعیت امروز قرار می‌دهید.

باید به این نکته توجّه داشت که چه در گام اوّل انقلاب چه در گام دوّم انقلاب و گام‌های بعدی، همانطور که خودتان می‌دانید تکلیف تابع قدرت است. و همانطور که شما نیز بیان کردید ما با محدودیت‌هایی از جمله مدرنیته در اجرا و تحقّق معارف دین روبرو هستیم که بعضاً از اختیار ما خارج است. در نتیجه طبیعی است که ما نمی‌توانیم یک ایده آلی را محقّق شده فرض کنیم. با این حال، در همین مدّت محدود انقلاب اسلامی با موفقیت‌هایی روبرو بوده است از جمله خود پیروزی بر رژیم شاه، پیروزی در جنگ تحمیلی، تبدیل شدن ایران به قدرت منطقه‌ای، فروپاشی تدریجی غرب و تهی شدن لیبرالیسم و…. پیش از این اگر براساس محاسبات ظاهری بررسی می‌شد هیچکدام از این موفقیت‌ها قابل پیش بینی نبود.

نکتة دیگر این است که ما موظف با تعیین درصد نیستیم هرچند باید از عملکرد خود برآورد داشته باشیم. با این حال، گرچه بنده نیز با امکان کمّی کردن مسائل کیفی با شما موافقم امّا شما هیچ ملاکی برای این موارد ذکر نکرده‌اید همچنانکه مستند به هیچ تحقیق میدانی نیست. حتّی اگر بنده تسلیم موفقیت سی درصدی مورد ادعای شما بشوم امّا باید ببینیم آیا امکان موفقیت هفتاد درصدی وجود داشته است و ما به آن نرسیدیم آنگاه وضعیت فعلی را غیرقابل قبول و… بدانیم، در حالی که اگر امکان موفقیت ده درصد بوده است و ما به سی درصد رسیده‌ایم اتفاقاً باید بگویم که ما رشد شتابانی در رسیدن به اهداف خود داشته‌ایم. به موجب همین است که می‌گویم ملاک‌ها در کتاب شما مفقود است.

از این‌ها گذشته، نکتة مهّم دیگر به مفهوم «حیرت» باز می‌گردد. جامعة تشیّع هم از لحاظ علمی و هم نفوذ عملی روبه پیش بوده است و وجود اختلافات ابداً ملاک نیست. به عبارت دیگر انتظار شما از «تکامل در حجیّت» و «تکامل نفوذ عملی» تشیّع انتظار به جایی نیست. اختلاف هم از بین رفتنی نیست بلکه طبیعی است. علاوه براین، اگر یک برآورد داشته باشید متوجّه می‌شوید شیوة فهم تشیّع در استفاده از منابعش قاعده‌مندتر، گسترده‌تر و مستحکم‌تر شده است. آنچه مهّم است اینکه ملاک برای گفت وگو تقویت شده است.

علاوه بر همه این موارد، وقتی شما قائل هستید که مدرنتیه یک مانعی بر سر راه تحقّق آرمان‌های اسلامی است سوالاتی که باید از شما پرسید عبارتند از اینکه آیا به مقابله با این مدرنیته از طریق جامعه‌سازی دینی قائل هستید؟ آیا مدرنتیه روبه زوال است یا روبه قدرت؟ آیا در مقابل مدرنتیه صرفاً باید نظاره‌گر بود؟ آیا امام و رهبری با پشتوانة مردمی هیمنة نظام سرمایه‌داری را فرو نریختند؟ آیا وعدة الهی مبنی براینکه اگر استقامت کنید به پیش خواهید رفت شامل حال ما نشده است؟ در نهایت باید بگویم ما می‌توانیم با تکیه بر سنن الهی امیدوارانه به پیش برویم.

همچنین همین مسالة حیرانی متوجّه ادعای خود شما نیز است چطور فقط آن را به «نظام فقاهت» نسبت می‌دهید؟ جالب اینجاست که در ابتدای کتاب، روش مورد نظر خود را در استفاده از روایات به همان روش فقهاء مستند کردید؟! روشی که به آن می‌تازید! اگر اعتبار آن روش زیرسوال باشد آنگاه روش و نتایج مورد نظر خود شما نیز مخدوش است.

در خصوص بحث آفتاب پشت ابر و اینکه رفع اختلاف نمی‌کند هم باید بگویم اساساً بنای بر این نیست که رفع اختلاف صورت بگیرد. آنچه ما موظّف هستیم اتمام حجّت است. درخصوص مسالة اختلاف برسر تشکیل یا عدم تشکیل حکومت هم باید بگویم آن فقیهی که تشکیل حکومت را وظیفة خود و جامعة شیعی نمی‌داند سکوت می‌کند و آنکه قائل به آن است قیام می‌کند. همانطور که در جریان انقلاب اسلامی نیز چنین شد.

در ادامه، پاسخ دکتر نصیری را به نقدهای حجت الإسلام پیروزمند می‌خوانید:

آقای پیروزمند مدعی شدند که نتایج انتهای کتاب مترتب بر مقدمات آن نیست! در حالی که ادعای بنده به صورت خیلی ساده این است که در عصر غیبت و حیرت [به لحاظ محدودیت‌ها] ما نمی‌توانیم جامعه سازی رضایت بخش داشته باشیم و وعده‌های بالاتر از وسع خود به مردم بدهیم. با این حال، خود شما [در فرهنگستان علوم اسلامی] مدعی نوعی جامعه‌سازی نوین، تمّدن سازی نوین و اسلامی‌کردن علوم مختلف هستید! چطور به این نتایج رسیدید در حالی که بر اصل این مطالب هنوز اختلافات جدّی وجود دارد!

دربارة تاکید شما دربارة اینکه ملاک رضایت‌مندی و مقبولیّت چیست باید عرض کنم که مسالة خیلی واضح است. آیا ما از میزان محقّق شده از عدالت در جامعه خود راضی هستیم؟ آیا به اندازة کافی فقر را بر طرف کردیم؟ آیا اختلاف طبقاتی، شکاف فقر و غنا به شکل مطلوبی رسیده است؟ آیا با اوضاع اقتصادی امروز نمی‌توان، تشخیص داد که رضایت داریم یا نداریم؟ آیا این میزان رشوه و فساد در جمهوری اسلامی بعد از چهل سال درست است؟ آیا این‌ها ملاک نیست؟ کسانی که از تکامل و توسعه در جمهوری اسلامی ایران سخن می‌گویند با چه ملاک‌هایی حرف می‌زنند؟

علاوه براین‌ها، اینکه می‌فرمایند موفقیت در پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی قابل پیش بینی نبوده است منحصر به ما نیست. در خصوص انقلاب مشروطه که صد سال قبل در واقعه‌ای عجیب [برخلاف انتظار برخی علماء] سرانجامش نهایتاً دیدیم که به پهلوی ختم شد. در انقلاب اکتبر شوروی، مارکسیست‌ها نیمی از جهان را می‌گیرند به طوری که حتّی ایالات متحده نیز دچار خطر می‌شود و گرایشات مارکسیستی در عمق جامعة آمریکا نفوذ جدّی پیدا می‌کند. در رقابت‌های تسلیحاتی و نظامی بلوک شرق به حدّ اعلایی از موفقیت دست می‌یابند امّا سرانجام همین شوروی جهان‌گیر از درون فرو می‌پاشد. این‌ها تجربه‌هایی است که باید لحاظ کرد. نهایتاً اینکه نمی‌توانیم براساس تجربة صرفاً چهل سالة انقلاب ادعا کنیم که حیرت بر طرف شده است به فهم قاعده‌مند و شفاف رسیده‌ایم به گونه‌ای که برای آینده الگوی مشخصی داریم.

همچنین، در خصوص بحث تحقیقات میدانی که فرمودید باید عرض کنم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیمایش‌های میدانی هم از قبل انقلاب و هم بعد از انقلاب در دست دارد و بسیاری از مسائل در آنجا مشخص شده است. اینکه اهتمام مردم به مسائل دینی و اخلاقی از جمله حجاب، نماز، روزه، مسالة ازدواج و اعتقادات به چه صورت شده است. در خصوص همین مسالة حجاب آمارها نشان می‌دهد که حدود هفتاد درصد مردم حجاب شرعی را رعایت نمی‌کنند. عرض بنده این است که نباید ادعا کرد دسترسی به ملاک‌های مشخص نشدنی است.

از این گذشته، بنده عرض آقای پیروزمند را نمی‌فهم که ما مکلّف به تعیین درصد و آن نقطه‌ای که درآینده باید برسیم نیستم؟! آیا زمانی که می‌خواهیم به مردم وعده بدهیم نباید بدانیم چه آینده‌ای را می‌خواهیم بسازیم؟ در ابتدای انقلاب آیا وعده‌های شفاف ندادیم که چه میزان عدالت و آزادی می‌آوریم، با فساد مقابله می‌کنیم، فقر را بر طرف می‌کنیم، معنویت شما را بالا می‌بریم؟! تمام این موارد به صورت ایده‌آل به مردم وعده داده شد. اکنون این همه بحران را چه می‌خواهیم بکنیم؟ مسالة رواج ازدواج سفید، بحران جمعیّت، بحران‌های اجتماعی دیگر و غیره! شما که دم از تکامل می‌زنید با چه مبانی اینگونه می‌گویید که ما تکامل پیدا کردیم؟ ما هنوز با وجود این بحران‌ها تکلیفمان تکلیفان مشخص نیست و اختلافات نظری هنوز باقی است. به طور مثال مواجهة ما با همین عرفان اسلامی چیست؟ مثلاً دربارة مثنوی معنوی یک عده‌ای از علمای بعد از انقلاب می‌گویند باید جلوی اینگونه کتب را گرفت درمقابل یک عده‌ای [همانند مقام معظم رهبری] آن را اصولِ اصولِ اصولِ دین معرفی می‌کنند.

پس از پاسخ‌های دکتر نصیری، حجت الإسلام پیروزمند آخرین نقد و بررسی جلسه را مطرح کردند که در ادامه آن را می‌خوانید:

اوّل اینکه نقد بنده راجعبه ارتباط نتیجه و مقدمه ناظر به خود مطالب کتاب است. در آخرین بخش کتاب، مجموعه‌ای را به عنوان نتایج کلامی در حوزه‌های سیاسی، فقهی، اجتماعی و عقیدتی بحث مطرح کردید که لزوماً منتج از آن همه مقدمات ابتدای کتاب نیست.

امّا دربارة اینکه می‌فرمایید نباید وعدة تمدن‌سازی اسلامی را به شکل قابل قبولی به جامعه ندهید باید عرض کنم. یک تفاوتی وجود دارد که باید توجّه کنید. اینکه آیا ما یک مطلوبی را تعیین کنیم و به سمت آن مطلوب تلاش کنیم؟ به نظرم باید چنین شود کما اینکه ما نیز تلاش کرده‌ایم. امّا اینکه آیا توانسته‌ایم به این مطلوب دست پیدا کنیم؟ بنده می‌گویم نه هنوز به حدّ مطلوب تعریف شده نرسیده‌ایم گرچه تلاش کرده‌ایم. در فهرست کردن مشکلات هم بنده می‌توان به آن‌ها بیافزایم! مساله چیز دیگری است! اینکه می‌گویید آیا راضی هستید به این حدّ؟ بنده می‌گویم نه! امّا نکته اینجاست که ما به سمت وضع مطلوب تعریف شده حرکت کرده‌ایم. همانطور که شما اقرار داشتید مثلاً جمهوری اسلامی در استقلال سیاسی بیش از نود درصد توفیق داشته است امّا در برخی مسائل دیگر دچار ضعف است. مساله این است که فشارها و محدودیت‌هایی بر سر راه در داخل و خارج وجود داشته است از جمله: فشارها و توطئه‌های دشمن خارجی، منافقین داخلی، ابهامات معرفتی در تشخیص مسیرآینده و… جمهوری اسلامی با وجود این مشکلات پیشرفت کرده است و باید شما این موارد را لحاظ کنید. هر کشور دیگری بود تا به حال از میان رفته بود امّا جمهوری اسلامی هنوز باپرجاست و مردم پای آن می‌ایستند. همین مردمی که شما می‌فرمایید حجابشان کذا است. ایشان از کلیت نظام و نه صرفاً دولت‌ها در مقابل الگوهای رقیب برای حفظ جامعة خود حمایت می‌کنند.

دربارة اینکه گفتم مکلف به تعیین درصد نیستیم باید عرض کنم که ما مکلف به تعیین درصد برای میزان اینکه در آینده چقدر می‌توانیم آن‌ها را متحقّق بکنیم نیستیم وگرنه که مطلوب را باید بگوییم. همچنین دربارة وقایع و پیش بینی پذیر نبودن برخی اتفاقات در تاریخ انقلاب نتیجه معکوس گرفتید. بنده هیچ ادعا نمی‌کنیم که انقلاب ما متصل به ظهور خواهد شد یا آیندة خیلی مطلوبی خواهد داشت. این تابع خیلی عوامل از جمله ارادة مردم است. عرض بنده این بود که شما در محاسبات خود دربارة آینده باید با نگاه به گذشته دریابید که برخی اتفاقاتی را که فکر هم نمی‌کردید رخ بدهد رخ داده است و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

در نهایت وبینار حدود دوساعت به طول انجامید و جلسه جناب آقای دکتر سلیمی، مدیر وبینار، جمع بندی مباحث این دو اندیشمند پرداختند. همچنین برخی از شرکت کنندگان در وبینار سوالات خود را مطرح کردند و اساتید محترم به این سوالات پاسخ دادند.


لینک دانلود فایل

کلید واژه ها: عصر حیرت


نظر شما :