نشست تخصصی ۲۴: «حکمرانی منطقه‌ای؛ جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت»

۱۵ دی ۱۳۹۸ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۴۲ سلسله‌نشست‌های زمستان ۱۳۹۸
تعداد بازدید:۴۶۶۹
بیست و چهارمین نشست تخصصی مدرسه حکمرانی شهید بهشتی، در روز پنجشنبه ۱۹ دی‌ماه ۱۳۹۸ با عنوان «حکمرانی منطقه‌ای؛ جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت» با ارائه آقایان دکتر محمد صادق کوشکی (عضو هیأت علمی دانشگاه تهران) و دکتر سید محمد هوشی سادات (عضو هیأت علمی دانشگاه تهران)، در دانشگاه عالی دفاع ملی، برگزار گردید.
نشست تخصصی ۲۴: «حکمرانی منطقه‌ای؛ جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت»

‌‌‌‌محورهای نشست:

  1. چیستی حکمرانی منطقه‌ای
  2. الزامات و ضرورت‌های حکمرانی منطقه‌ای
  3. حکمرانی منطقه‌ای ج.ا.ا با تأکید بر شبکه مقاومت (بازیگران، ابزارها، پیشران‌ها و موانع)
  4. اندیشه‌های سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در خصوص حکمرانی مطلوب منطقه‌ای

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«حکمرانی منطقه‌ای؛ جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت»

مقدمه

«حکمرانی منطقه ای [۱]» نوعی از حکمرانی بر روی منطقه خاص، فراتر از قلمرو دولت-ملت ها است. این نوع حکمرانی، توسط نهادها و بازیگرانی انجام می شود که در سطح منطقه صلاحیت حکمرانی دارند و این صلاحیت ها، به طور داوطبانه و قانونی از سوی سایر کشورها پذیرفته شده است. بر این اساس، حکمرانی منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، نوعی از حکمرانی مشروع و قانونی است که توسط شبکه ای از بازیگران سیاسی، اجتماعی و برخی بازیگران دولتی به صورت داوطلبانه برای انجام خدمات اجتماعی و تأمین منافع ملت های منطقه صورت می گیرد.

با توجه به تحولات اخیر منطقه غرب آسیا و به ویژه کشورهای محور مقاومت که به دلیل دخالت های برخی قدرت های فرامنطقه ای در جهت تحمیل نظم وارداتی، فرآیند بحرانی و آشوبناک را سپری می کند، تبیین نقش فراملی و رسالتی جمهوری اسلامی ایران در پیش برد یک مدلی از حکمرانی مطلوب منطقه ای با هدف تأمین منافع جمعیِ ملت های منطقه و تحقق نظم امنیتی بومی، بیش از پیش ضرورت پیدا می کند. در این گزارش به دنبال تبیین مبانی تفکر جمهوری اسلامی ایران در امر حکمرانی و سپس بررسی شاخص ها و موانع پیش روی حکمرانی منطقه ای جمهوری اسلامی ایران در محور مقاومت هستیم.

 

مبنای تعارض ایران و غرب در امر حکمرانی

از ابتدای انقلاب اسلامی ایران، تعارض و اختلاف جمهوری اسلامی به دلیل تأکید قدرت های بزرگ بر مفهوم ساختار نظام بین الملل بوده است. اگر این مفهوم روشن شود اختلافات جمهوری اسلامی ایران با غرب در حوزه حکمرانی به ویژه در بُعد منطقه ای مشخص می شود. در نظام بین‌الملل یک سوژه داریم و یک اُبژه. سوژه، مفهومش محیط و ساختار هست و نقش و جایگاهی که این محیط و ساختار بر کارگزار به عنوان اُبژه دارد. در دوره رنسانس در اروپا، و در قرون وسطی ما یک دوره هزار ساله داشتیم که کلیسا بر دربار و یا به نوعی دین بر سیاست حاکم بود. به نوعی سوژه بر ابژه حاکم بود. دوره رنسانس شروع شد و یک شورشی ایجاد کرد تا مفهوم سوژه را به حاشیه برده و به نوعی ابژه را حاکم کند. در واقع، ساختار و محیط، رفتار کارگزار را شکل بدهد. از دل این موضوع، نظریه رئالیسم متولد شد. حال، با این نظر موافقیم که در واقع آن نظریاتی که ایجاد می شود در دل واقعیات شکل گرفته است، در خلأ شکل نگرفته است. اگر رئالیسم و لیبرالیسم شکل گرفته تئوری پردازها این نظریات را از موارد مطالعاتی مختلف بررسی کرده و دانش و الگویی را کشف کردند که این الگو در موارد مطالعه در آینده می تواند اعمال بشود. در واقع این تئوری ها در خلأ شکل نگرفته است. در حوزه اجراء و موارد مطالعاتی بوده که این نظریات شکل گرفته و دوباره این نظریات بایستی در موارد مطالعات آینده با شرایط جدید اعمال شود.

در مورد علتی که رئالیست بر سیاست بین الملل حاکم بوده، تسلط سوژه بر ابژه بوده است. به این مفهوم که در رفتار سیاست خارجی کشورها همانند توپ بیلیاردی هستیم که این توپ ها به عنوان واحدهای سیاسی، کارگزاران سیاسی هستند و محیط نظام بین الملل و اوبژه با حرکت خود رفتار این واحدها را شکل می دهد.

انقلاب اسلامی این معادله را دوباره تغییر داد؛ یعنی ما اگر انقلاب اسلامی را به عنوان ابر گفتمان [۲] در نظر بگیریم آمد سوژه را بر اوبژه حاکم کرد؛ یعنی گفتند که یک سوژه یا کارگزار می تواند رفتار ساختار و محیط را تغییر دهد؛ بر خلاف آن چیزی که ساختار غربی علیه آن قیام کرده بود؛ یعنی میگفت که مثلاً یک سوژه‌ای مثل گاندی می تواند آنقدر توانایی و استعداد داشته باشد درواقع با اعتراض نمک استعمار بریتانیا را از شبه قاره خارج کند. یا یک سوژه ای مثل ماندلا علیه آپارتاید. یا یک سوژه ای مثل امام خمینی علیه ساختار منطقه و بین المللی. این رویکرد شاهد تعارض با نظام بین الملل هست؛ یعنی ما دوباره آمدیم آن نگاه سوژه بر اوبژه را پس از حدود شش قرن در اروپا عوض کردیم. خب اروپا به این مفهوم رسید که بایستی محیط، رفتار کارگزاران را تعین کند از دل این رویکرد، اومانیسم، سکولاریسم و مفهوم منافع ملی خارج می شود. جمهوری اسلامی دوباره این معادله را برعکس کرد؛ در این نظام تأکید شد که به جای منافع ملی مصالح اسلامی مهم است. این موارد بیانگر تعارض جمهوری اسلامی با ساختار نظام بین الملل هست. حال ما در بحث حکمرانی که وارد می شویم، حکمرانی درواقع این شیوه مدیریت کلانی هست که حاکمان به عنوان حامی بر مردمان به عنوان پیروان خود دارند؛ حکمرانی یعنی آن این شیوه‌ای که ما در تصمیم گیری های کلان داریم، در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی، فرهنگی، اجتماعی و… اینکه نحوه اعمال این تصمیم گیری در حوزه حامی یا حامیانمان به چه صورتی هست این نحوه حکمرانی یک کارگزار را مشخص می کند. حکمرانی می تواند در سطح ملی، فروملی یا فرا ملی باشد که خود فراملی می تواند شامل حکمرانی منطقه ای یا جهانی باشد که در واقع در حکمرانی منطقه ای ما مدیریت دسته جمعی برای اعمال تصمیمات در حوزه حامی ها و ساختار سیستمیک را داریم.

در حوزه منطقه ای وقتی بحث حکمرانی را مطرح می کنیم طبیعتاً بحث حکمرانی مطلوب مدنظر هست که شاخص های خاص خودش را دارد. این مفهومی است که در دهه هشتاد میلادی باب شد- در سال ۱۹۸۹. آن طرحی که بانک جهانی برای منطقه آفریقای صحرا ارائه داد، بخاطر ناآرامی هایی که در آنجا بود و اینکه چگونه این ناآرامی ها زمینه ای برای توسعه پایدار منطقه آفریقا ایجاد کند این طرح مطرح شد. بعداً بانک جهانی شاخصه هایی برای حاکمیت مطلوب مطرح کرد که شامل شش شاخصه اصلی می شد. ثبات سیاسی، مشارکت، قانون مداری، رفاه، شفافیت، مبارزه فساد، اینها شاخص های هستند که در حکمرانی مطلوب- که چهار ده بیشتر نیست در ساختار نظام بین الملل مطرح شد، در نظر گرفته شدند.

اگر بخواهیم مبناسازی داشته باشیم در اسلام، ما حکمرانی مطلوب یا متعالی داریم؛ اگر منابع اسلامی را نگاه کنیم مثلاً نهج البلاغه ملاک های حکمرانی مطلوب را داریم. این ملاک های شش گانه بانک جهانی در دل همین ملاک های حکمرانی مطلوبی است که در نهج البلاغه آمده است.

 

لازمه تحقق حکمرانی منطقه‌ای

تحقق حکمرانی منطقه ای در وهله نخست مستلزم تدوین الگوی مطلوب حکمرانی ملی- بر اساس مبانی دینی- میهنی است. در مرحله بعد، تحقق حکمرانی منطقه ای، مستلزم استفاده از ظرفیت ها و استعدادهای محیط پیرامونی است. اینجا تجربه شهید حاج قاسم سلیمانی مصداق پیدا می کند. سپهبد سلیمانی در مدیریت امنیت منطقه ای به درستی از ظرفیت کشورهای منطقه استفاده می کرد؛ «جریان حشدالشعبی» را در عراق برای مقابله با داعش با کمک مرجعیت دینی این کشور سازماندهی کرد، نیروهای «پیش مرگه کُرد» را در کردستان عراق برای تأمین امنیت این منطقه شکل داد. در سوریه «قوات دفاع الوطنی» را برای مقابله با داعش و تروریست ها سازماندهی کرد؛ یعنی از استعداد و ظرفیت های خاص این کشورها برای تأمین امنیت منافع بومی استفاده کرده است.

نکته سوم این است که حضور منطقه ای جمهوری اسلامی ایران در کشورهای عراق، سوریه و… الزاماً مدل «حامی- پیرو» نیست. در برخی مواقع «حامی-حامی» است. البته مدل حامی- پیرو از سوی جمهوری اسلامی ایران، مستلزم پذیرش صلاحیت حکمرانی جمهوری اسلامی ایران از سوی سایر کشورهای منطقه است. در این راستا، حضور ایران در عراق و سوریه به عنوان حامی این کشورها، با پذیرش و توافق خود این کشورها بوده است.

 

شاخصه های حکمرانی منطقه‌ای

  1. معنویت و اخلاق فردی کارگزاران: در خصوص این شاخص، شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نمونه برجسته بود. در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی ایران هم داریم که مقام معظم رهبری (مدظله)، خویشتن سازی و تربیت نفس را به عنوان مقدمه ای برای تحقق تمدن نوین اسلامی بیان فرمودند. بر این اساس در تحقق الگوی مطلوب حکمرانی ابتدا باید از سطح خُرد شروع کرد؛ یعنی اخلاق کارگزاری؛ تا زمانی که ما تا نفس خود را پرورش ندهیم نمی توانیم الگوی حکمرانی متعالی را چه در سطح ملی و چه در سطح منطقه ای پیاده سازیم. اخلاق کارگزار امری است که در نهج البلاغه آمده است.
  2. قانون مداری: قانون مداری، مبنایی مهم برای حل تعارضات کشورهای منطقه و شکل گیری همکاری های منطقه ای است. امروزه ریشه بسیاری از مشکلات و گرفتاری های کشورهای منطقه غرب آسیا و خلیج فارس، نبود یک چارچوب حقوقی و قانونی برای حل اختلافات میان کشورهای منطقه است. برخی از کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی به جای تلاش برای تدوین یک سازوکار حقوقی–قانونی با مشارکت کشورهای درون منطقه برای حل و فصل مسالت آمیز اختلافات با همسایگان، درصدد کشاندن پای قدرت های فرامنطقه ای و بهره گیری از دستورکارهای آنها هستند. این امر موجب تشدید ناامنی و مخدوش شدن امر حکمرانی منطقه ای می شود.
  3. مشروعیت و مقبولیت: در حکمرانی منطقه ای مفهوم اقتدار موضوعیت دارد نه قدرت. اقتدار یعنی قدرت مشروع؛ بدین معنا که کشورهای منطقه، قدرت یا اعمال اراده ما را در کشورهایشان بپذیرند و آن را از روی حق و حقیقت بدانند.
  4. مشارکت: همان امری که در نهج البلاغه تحت عنوان تکالیف مردم آمده است. مشارکت در محور مقاومت برای تحقق حکمرانی مطلوب، امری بسیار مهم است. امروزه مشارکت حزب الله در لبنان صرفاً در امور نظامی نیست، در ساختار سیاسی لبنان نیز تأثیرگذار است. نفوذ حشدالشعبی در عراق نیز صرفاً محدود به امورات نظامی- امنیتی نیست؛ در ساختار سیاسی و پارلمانی عراق نیز تأثیرگذار است. این امر نشان می دهد که حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق در حوزه های مختلف حکمرانی مشارکت دارند. هرچه این میزان مشارکت تقویت شوند نشان دهنده افزایش جایگاه بازیگران محور مقاومت در روند حکمرانی مطلوب منطقه‌ای است.

 

چالش های حکمرانی مطلوب منطقه‌ای

  1. نگاه ابژه محور (ساختارمحور) قدرت های بزرگ: در این چارچوب، رویکرد حضرت امام خمینی (ره) به عنوان یک فرد یا یک کارگزار جمهوری اسلامی ایران، معادلات ناعادلانه نظام بین الملل را به چالش کشید. این موضوع، برعکس آن قاعده ساختار- کارگزار است که مدنظر قدرت های بزرگ غربی است. در نظریه رئالیسم مدنظر غربی ها، ساختار نظام بین الملل و قطب های اصلی تشکیل دهنده آنکه آن ابر قدرت ها هستند رفتارهای مشابه ای را به کلیه بازیگران سیاسی و دولت ها تسری می دهند و همه دولت ها باید الزاماً آن رفتارهای مشابه ساختار نظام بین الملل و قدرت های اصلی آن را بپذیرند. این قاعده از بالا به پایین است.
  2. قدرت های مداخله گر: مهم ترین قدرت مداخله گر منطقه ای به عنوان چالش آفرین امر حکمرانی منطقه ای، ایالت متحده آمریکا است. این کشور، قاعده های مختلفی برای کشورهای جهان تجویز می کند؛ توازن قدرت، توازن فرساینده، پروژه دموکراسی گستری و.... تلاش آمریکا این است که قدرت های اصلی منطقه غرب آسیا دچار فرسایش شوند تا از دل آنها یک قدرت مستقل و قدرتمند منطقه ای سر بر نیارد تا چالشی برای هژمونی ایالات متحده ایجاد کند.
  3. رقابت های درون بلوکی منطقه ای: چالش بعدی برای تحقق حکمرانی مطلوب منطقه ای، رقابت های درونی میان کشورهای منطقه است. منشأ این رقابت ها، ژئوپلیتیکی است که در بین بسیاری از کشورهای منطقه وجود دارد.
  4. دعواهای هویتی: چالش بعدی دعواهای هویتی است. در منطقه غرب آسیا، هویت ها و قومیت های مختلفی وجود دارند. در این منطقه، در داخل یک هویت نیز اختلافات مختلف وجود دارد؛ برای مثال شیعیان عراق. برای شیعیان عراق به ویژه جریان صدری، بحث عروبیت و عصبیت در وهله نخست اهمیت قرار دارد. ریشه برخی از چالش های ایران با این جریان نیز همین عامل است. ما باید نگاهایمان را در حکمرانی بیشتر در این مسائل متمرکز کنیم.
  5. مرزبندی های تصنعی: چالش بعدی ریشه در بافت تاریخی منطقه دارد. ساخت مرزبندی های تصنعی منطقه. از همان زمان انعقاد توافقتنامه سایکس-پیکو میان فرانسه و انگلستان پس از فروپشی امپراطوری عثمانی، مرزهای تصنعی در منطقه به عنوان مبنایی برای تداوم اختلافات منطقه ای شکل گرفت. تا زمانی که این هویت های و قومیت های متجانس (کرد، ترک و…) در فراسوی مرزهای ملی قرار دارند، بالقوه به عنوان یک چالش ژئوپلیتیکی برای تحقق حکمرانی مطلوب باقی می مانند.

 

جمع بندی

با توجه به مطالب پیش گفته، می توان به این جمع بندی رسید که ایالات متحده آمریکا به دنبال تحقق الگوی مطلوب حکمرانی در منطقه غرب آسیا نیست بلکه درصدد اعمال هژمونی و سیطره بر دیگر کشورها است. گرچه امریکایی ها اعلام می کنند که ما هژمون خیرخواه هستیم، اما به دنبال این موضوع هستند که الگوهای رفتاری خودشان را به ملت های منطقه تحمیل کنند و پروژه «دموکراسی سازی» را بر «الگوهای بومی دموکراسی های» این کشوها حاکم کنند. دموکراسی گستری مدنظر آمریکا، پروژه ای وارداتی از بالا به پایین است. در مقابل، در الگوی حکمرانی مطلوب منطقه ای، بحث مردم سالاری از پایین به بالا را داریم که بر اساس آن مقتضیات فرهنگی و دینی باید تقویت شود. بنابراین در شرایط کنونی، بحث «منطقه سازی» مطرح می شود نه «منطقه گرایی» که مورد نظر قدرت های فرامنطقه ای است. منطقه سازی بر اساس نُرم ها، هنجارها و شناخت مقتضیات جغرافیای و فرهنگی کشورهای منطقه صورت می گیرد که یک مجتمع امنیتی فرهنگی و سیاسی بومی را تشکیل بدهیم که بتواند مشکلات منطقه را حل کند.

امروزه تلاش های کشورهای محور مقاومت، به ویژه عراق در راستای بیرون راندن نیروهای آمریکایی از کشورهایشان، در راستای تحقق منطقه گرایی بومی و الگوی مطلوب حکمرانی منطقه ای ارزیابی می شود.


[۱] . Regional Governance

[2]. Meta D iscourse


جهت اطلاع از سلسله‌نشست‌های زمستان ۱۳۹۸ کلیک کنید

کلید واژه ها: شهید حاج قاسم سلیمانی حکمرانی منطقه‌ای مقاومت


نظر شما :